هرچی که تو دلمه

سلااااااااااموقتی که پست قبلیمو خوندم خیلی خداروشکرکرد که همه چیز درست شد ازبس که حوصلم سررفته بود رفتم کلاس رانندگی تاحالا 5جلسه رفتم ولی به خاطر اینکه خیلی ازرانندگی میترسم خیلی هول

میشم دوتاماشین جلوی من نزدیک بود به هم بخورن رانندهه اگه ترمز نکرده بود که خورده بود حالا اون ماشینابه من

چه ربطی دارن که من هول شده بودم هاایه بارهم من  یه پسره بدوایستاده بود نمیرفت بوق زدم بعد پیش

خودم گفتم بذار جو گیر شم ادای این راننده هارودربیارم  گفتم برو دیگه اقاااا که ای کاش نگفته بودم بی تربیت گفت برگمشودیروز هم وایستاده یودم یه پیرزنه اومده به خانمه که بهم یاد میده میگه

خانم.......نیستن شمانمیشناسیدشون اخه اون بیشتر وقتا توی این خیابون تعلیم میده خانمه میگه نه توی

اموزشگاه مانیستن وای نطقش بازشدمیگفت من خلبانی هم یاددارم یه گوشی نداشته ای دارم اینقدر

یه پسره عرب مزاحمم میشه اونم ناخداهه هی اس عاشقانه میده میگه من بدون تو می میرم یک چیزهایی سرهم میکرد من اینجوری شده بودمکه این همه رو چجوری سرهم کردقوهی تخیل به ین میگن من فکر میکردم

من خیلی خیالبافی میکنم ولی اون دستای منو ازپشت بسته بودصبحی هم کلی ذوق زده شدم
بابام یه پول قلمبه ریخته به حسابم گفت که ابجی وداداشموکه از من بزرگترن رو کمکشون کرده حالا نوبت توهه حالا من هی برنامه ریزی میکنم که باهاش چه کنم میگم ماشین بخرم یا............هنوز نمیدونم باهاش چه کنم
 

ای خدا بعضیاچه بیکارن الان که دارم مینویسم یکی هی زنگ میزنه حرف نمیزنه منم هی وصلش میکردم فوت میکرد

منم فوت کردم حرف نمیزدم فقط قطعش نمیکردم براش پول بیفته فقط  یه باریواش گفت الو ولی دیگه جوابش ندادم

والااااااچه ادمای بیکاری پیدامیشن  تا بعد


برچسب‌ها:
پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, 11:33 نسیبه| |

Design: ♀ali-hadis♂