هرچی که تو دلمه

سلام

خب امروزهم وارد21سالگی شدم روزای تولدم یه حس خاصی دارم صبحی ازدست یه دوستم خیلی ناراحت

شدم ازش توقع نداشتم کم کم دارم دوستای واقعیمو کشف میکنم خیلی دلم ازش گرفت حالا بی خیال منم فردا

تلافیشو میکنم خب شبی بایه هم اتاقیم رفتیم بیرون یه کیک خوشگل خوشمزه خریدم توی راه یه پسره کیکو

دستم دید گفت تولدت مبارک بازدمش گرم وقتی هم که اومدیم دانشگاه چون شب بود ون بود که سرویس

دخترپسراجداازهمن رانندهه گفت دوتاازدخترامیتونید بیایید سوارشید من که خیلی تعجب کردم اخه ماروهمچین

عقده ای کردن برام پیش اومده که مثلاتوی ون که مال پسرابوده فقط یک پسرنشسته بوده ورانندهه به زور دخترارو

سوار کرده ولی رانندهه امشب مهربون بود کسی ازدخترانرفت اخه منم خسته شده بودم خلاصه بادوستم که

ازدواج کرده بود جلو نشستیم جلوتر چندتاپسره اومدن سوارشن جاشون نمیشد یکیشون  گفت من ذوق کردم میام

وایستاده سوار میشم خلاصه هی توی سرویس صدای خنده میومد احساس کردم ازبی جنبگیشونه اومدیم اتاق وتولدگرفتم وجاتون خالی کیک میل نمودیم والانم که ساعت 12:27 شبه بچه هاخوابن به جزمن ویکی دیگه که داره

باشوهرش تلفنی حرف میزنه اخی من طفلکراستس مطلب قبلی رو قبا نوشتم ولی وقت نکردم بذارمش

توی ورد سیوش کردم کلاشکلکاش نیست خیلی بدشده ببخشید دیگه نه که الان مثلا چه جمعیتی میان اینجا

ومیخونن راستی حدیث جون بهم میگی که عکسای توی سیستمو چه جوری بذارم توی وب خب فرداساعت 8کلاس دارم شب به خیر



نظرات شما عزیزان:

sanaz
ساعت19:56---9 مهر 1391
سلام عزیز دلم وبلاگ قشنگی داری گلم انشالله صد سال زنده باشی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, 1:11 نسیبه| |

Design: ♀ali-hadis♂