به نام مهربونترین مهربونها

سلااااااااام سلام  داداش بشارمهربون وبامعرفت  وحدیث جونم خوبید این دفعه دیگه از غیبت کبری هم بیشتر شد تاحدی که داداش یشار سروصداشون دراومدومنو شرمنده کردن ازعید که رفتم مشهد یااردو بویم یاامتحان داشتیم واقعا عاشق رشتمم اخه خیلی احساساتیم وعشق طبیعت خیلی حس خوبیه وقتی که باهم کلاسیهام واستادام میرم اردو یه جاهی خیلی قشنگ این ترم خیلی اردو رفتم واین ترم ترم پرخاطره ای شد ازهمه باحالتر اینه که میتونم باتموم وجودنعمتهای قشنگ خداروحس کنم وبفهممشون امروز صبح رسیدم خونمون وباید ازفردا شروع کنم به خوندن خیلی  دلم براتون تنگ شده وقتی که رفتم وب حدیث جون شوکه شدم خیلی خیلی خوشحال شدم نمیتونم بگم چقدر هرچی بگم بازم کمه انشاالله که خوشبخت بشه وبه ارزوهای قشنگ برسه راستش منم زندگی برام یکنواخت شده دوست دارم رنگ وبوی تازه ای پیداکنه ولی نمیدونم چرا نمیتونم کسیو دوست داشته باشم وقبولش کن شاید هنوزقسمتم نیست بازم برای داداش بشاروحدیث جون زندگی پرلزعشق وخوشبختی رو ارزو دارم شرمنده میدونم خیلی بدنوشتم وسرتونو درد اوردم