هرچی که تو دلمه

خداجونم چرا هميشه اينجوريه يهو همه مهربون ميشن باهام يهو همه بدجنس ميشن مخصوصا ازكسايي كه توقع

ندارم اصلا كسي نه تحويلي ميگيري نه يادي ميكنه قربون تو برم كه با يه عالمه گناه بازم به يادمي وكمكم ميكني

خداجونم تو كه از درونم خبر داري مي دوني كه اين رفتارا عذابم ميده مخصوصا وقتي از خونوادم دورم بيشتر 

احساس تنهايي ميكنم  خيلي برام جالبه كه دوست صميميم باهام اينجوري شده خيلي وقتا خوبه بعضي وقتا هم 

كه.....جالبش اينجاست خودشم ميدونه با اين رفتارش عذابم ميده خدايا خيلي دلم براي مامان وباباي گلم تنگه

كمكم كن زود بگذره يه عالمه درس هم دارم  خدايا كمكم كن


برچسب‌ها:
دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, 16:25 نسیبه| |

سلام من امروز اولين برف پاييزي رو ديدم ديروز اينقدر هواخوب بود اصلاباورم نميشد كه برف بباره صبح كه ازاتاق

مدم بيرون ديدم واي داره برف مياد اينقدر برف دوست دارم ولي ازسرماي بعدش متنفرم حيف برف خيلي كم بود زود

اب شد الان هواخيلي سرده شانسمونم همين امروز عملي نقشه برداري داشتيم  مثل منگلا تو اون هواي سرده

هي اندازه بگير هي تو دوربين نگاه كن ولي يه جا ضايع شدم ميخواستم ژالون رو نگاه كنم بايد يك چشممو

ميبستم تا ببينم ولي من نميتونم  ضايع دستمو گذاشتم روچشمم همه خنديديم يا يكي از بچه ها گفتش چرااون

متر قبلي رو نياورديم استاد گفت زمين خيسه زنگ ميزنه يكي از بچه ها گفت استاد به كي زنگ ميزنه منم

گفتم خب اس ام اس بده خنديديم  يه پسره هم رفته بود شاخص رو نگه داشته بود يكي از بچه ها ازدوربين بايد نگاه

ميكرد عدد روي شاخصو ميگفت بيچاره هي پيچها رو مي پيچوند تا تنظيم بشه ببينه گفتش استاد من كه چيزي

نميبينم استاد ميگفت اشتباه ميكني حتما بعد كه خودش نگاه كردديد واقعا عددي شخص نيست به پسره ميگه

شاخصو از از اون وري بگير كه روش عدده چپكي گرفته بودش مرديم از خنده ازبس سرپابوديم پاهامون حسابي درد

گرفته بود  مجبور بوديم مسخره بازي در بياريم يادمون بره بعدش كلاس نداشتم اما تو اتاقم تهنا بودم به خاطر همين

رفتم سر كلاس تفسيربچه ها اينقدر حرف زديم عكساي عقد يكي از بچه هارونگاه كرديم خوراكي خورديم خوب بود

حالا استاده هم ازاون سختگيرا هي بقيه رو دعوا ميكرد كه حرف نزنيد خوشبختانه به ماكه چيزي نگفت فقط اخراي

كلاس گفت يكيتون بره جلو بشينه الانم كه اومدم اينجا پيش دوستاي گل گلابم مخصوصا حديث جون كه مياد

ميخونهواي 4روز بيكارم فقط 4شنبه يه كلاس دارم برعكس همه من خوشم مياد كلاس داشته باشيم اخ

اينجانميتونم بخونم هواهم كه سرده نميشه رفت بيرون حوصلم سر ميره ايشالا فردا ميرم حرم براهمتون دعا ميكنم

به شرطي كه نظر بزاريد!


برچسب‌ها:
دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, 15:50 نسیبه| |

سلام به هركسي كه مياد ميخونه دمش گرم امروز صبح رسيدم مشهد واي كه چه قدر سختم بود بعد ازيك هفته بيام ولي بچه هامون نامردن كلاساروتعطيل نكردن اكثرامشهدين فقط چندتا خوابگاهين كه فقط من يه هفته نرفتم ترسوها هميشه بچه هاي خوبي بودن پايه بودن براي تعطيلي بي ارزه ها سال اولي هامون تونستن ازقربان تا غدير تعطيل كنن ولي ......مي خواستم اين هفته هم نيام گفتم ديگه عقب ميفتم بي خيال حالا كه اومدم ايشالا زود زود تموم كنم وقتي رسيدم دانشگاه كلي تغيير كرده بود حياط خوابگاه از برگهاي زرد پرشده بود يه عالمه برگ توشهرما كه اصلا برگ نميريزه فكركن كلا زمستون وجود نداره ميخواستم توشهرمون يه لباس گرم بخرم دوبار رفتم بازار پيدا نكردم قيافشون بافت بود ولي ازنخي نازكتر اغراق كردم ميگفتم گرمترنداريد ميگفتن خانم بم كه سرد نميشه همين الانم خواهرم زنگ زد تا اشرف جونم نگرانم نشده برم فعلا


برچسب‌ها:
شنبه 21 آبان 1390برچسب:, 19:49 نسیبه| |

سلام من كه هرچي مينويسم فكركنم كسي نخونه به غير از اقابشار عزيز

ديروز كه عيد بود رفتيم خونه پسرعمم اولش مي خواستيم بريم خونه عمم اما ابهاشون قطع بودن به خاطر همين

رفتيم خونه پسرش عمم خيلي سنش زياده وخيلي بچه ونوه داره واسه همين شلوغ بود منم عاشق شلوغيم

پسردخترعمم اومد چايي تعارف كنه يهو استكاناتوسيني سر خر ردن سيني ازدستش افتاد ريختن رو شلوارش

اتيش گرفت ولي من خندم گرفته بود يكمم دلم سوخت براش ولي جلوي من خيلي ضايع شد خدا كسيو ضايع نكنه

چند دقيقه بعد هم دختر پسرعمم كه كوچولوست استكان چاي رو نديد نشست روش طفلي اونم اتيش گرفت اون

پسره هم خندش گرفته بود ميگفت چراهمه ميسوزنن باحال بود خوش گذشت الانم ديگه برم بخونم از روزي اومدم

درسو تعطيل كردم  5شنبه كه رسيدم استراحت كردم جمعه رفتيم ارگ جديد شنبه هم رفتم پيش دوستم يكشنبه

هم كه دعاي عرفه ديروزم ه مهموني بودم امروز ديگه بهانه اي نيست برام دعاكنيد واسه همه چي


برچسب‌ها:
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, 10:20 نسیبه| |

اخه يه روزي تصميم گرفتم تمام خاطراتمو اينجا بنويسم اما واقعا وقت نكردم اين روزا خيلي دلم ميخواست منم مكه بودم ولي من بي لياقت كجا ومكه كجا خداكنه كسايي هم كه ميرن قدرشو بدونن وتغيير كنن نه مثل بعضي ها كه ميان زيارت امام رضا توحرم واسه چيزاي بي خود صداشونو به روي هم ميبرن بالا ودل همديگه رو ميشكنن ديروز تنها رفتم حرم خيلي شلوغ بود مثل خيلي وقتا رفتم صحن انقلاب كه عاشقشم نزديك اذان مغرب بود وداشتن نقاره زني ميكردن واقعا جاتون خالي بود خيلي خوش گذشت


برچسب‌ها:
سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:, 16:24 نسیبه| |

Design: ♀ali-hadis♂