هرچی که تو دلمه

سلام سلام صدتاسلام به روی ماهتون خوبین چه میکنید باخونه تکونیمن که امروز باداداشم خودمونو کمی زحمت دادیم که مامانمون از سرکار میاد ببینه خونش چه برقی میزنه وخود شیرینی و....smile emoticon kolobokبه خدمتتون عارضم که این روزای اخر تودانشکده بساطی داشتیم درس ومرس تعطیل به بهانه هفته عزیز منابع طبیعی جون نمایشگاه  خوشگل زده بودن پر ازچیزای خوشگل تر وماهم همین جور ولو بودیم وکلی واسه خودمون سرگرمی داشتیم وعکسای خنده دار میگرفتیم وروز درختکاری به اتفاق اساتید محترم وبچه ها رفتیم کلی درخت کاشتیم وبیل زدیم وکلی خندیدیماسمایلیـــ هایـــ سنجابـــ و فندقــــ تازه یه کار دیگه هم کردیم بگم !؟دعوا !جاتون خالی خیلی حال دادsmile emoticon kolobokیک دعوای شیرین توی سالن فقط مابودیم وسر ساعت تشکیل یه کلاس باهم کمی جروبحث نمودیم دخترا یه ور پسرایه ور البته من ویکی از دخترامون همچین بلند بلند باهم جروبحث مینمودیم که اشک در چشمان مبارکمان جمع شده بود ونردیک بود به گریه بیفتیم اخه سوتفاهم پیش اومده بود هردومون ناجور ناراحت شده بودیم بعدش مثل دوبچه ادم ازهم عذرخواهی نمودیم وماجراخاتمه یافت وکلی خندیدیم راستی من دوباره قراره 4شنبه برم مشهد وبادانشگاه برم شلمچه وسال تحویل اونجاباشم یه خبر دیگه هم که خیلی خوشحالم کرده اینه که به یکی ازبزرگترین ارزوهام دارم میرسم واسمم برای مکه در اومده البته چند سال دیگهاخه من عاشق سفرای معنویم. ولی ازالان کمی دلمان گرفته که برای اولین بار سال تحویل کنار خانوادم نیستم فرداهم خالم به مناسبت تولد کودک دلبندش دعوتمون کرده ولی اصلا دوست ندارم برم اخه خیلی راحتن مجلسش قاطیه ومختلطه وبزن وبرقصشم باهمه ومحرم نامحرم براشون فرقی نداره ومن اون وسط عذاب میکشم وازشون متنفرم خیلی حرف زدم عاشقتونم ندیده به قول حدیث جون http://pilot.persiangig.com/smile/145fs19041.gif


برچسب‌ها:
یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, 10:47 نسیبه| |

سلام دوستای گل گلابم  خوبید چه خبرا خوش میگذره  تاچند روز دیگه باید باسال 90خداحافظی کرد یک سال دیگه هم از عمرمون گذشت باهمه خوبیهاش وبدیهاش باهمه تلخی ها وشیرینیهاش این هم میره مثل همه ی لحظه های عمرمون! برای حدیث جون که هرکارمیکنم نظرم ارسال نمیشه فقط لوکس بلاگ بیچاره مشکل نداره همه قاطی میکنن درجواب حدیث عزیزم میگم  نه بابا کرمان که رشتمو نداره زابل داره مثل این دیوونه ها میخواستم انتقالی بگیرم اخه دوتاازدوستای دبیرستانم اونجان وراهش نزدیکترازاینجابود اما همین دیشب که داشتم بایکیشون که ورودی امساله حرف میزدم اینقدر پشیمون شدم حتی به خاطر فکررفتن به اونجاخودمو سرزنش کردم میگفت 1ماه اونجاست جرات نمیکنه بره بیرون وبرای بم هم مستقیم ماشین نداره خداروکلی شکر کردم به خاطر اینکه همچین جایی قبول شدم درمقایسه بااونجا بهشته اینجا[لبخند]  راستی تاحالا شده یه حس داشته باشید نفهمید چیه واذیتتون  کنه وازخودت ناراضی باشی ؟فکرمیکنم اونجور که خدادوست داشت نبودم ازخودم ناراضیم احساس خوبی ندارم این یکی ازاحساساتمه اعصابم خورده ازخودم برام دعاکنید از لطف داداش بشارمهربون هم ممنونم به داشتنتون میبالم دوستتون  دارم خیلی زیاد[گل]


برچسب‌ها:
چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, 11:53 نسیبه| |

سلام واي كه امروز چه قدر كاركردم حس خانومي بهم دست داده بود يه يه حس جالب اخه بين خودمون باشه من توخونه خودمون دست به سياه سفيد نميزنم فقط كمي كمك مامان جونم ميكنم امروز نوبت من بود سوييتو تميز كنم كلي كار كردم بعدشم ناهار نداشتم واسه خودم كشك بادنجون درست كردم جاتون خالي بفرما!بچه ها ازش تعريف كردن گفتن به به ديگه وقتشه ...راستي ناگفته نماند كه بدنم از اين همه كار تعجب كرده بود يهو دستم يه درد عجيبي گرفت وخشك شد تكون نميخورد مردم ازترس خداروشكرخوب شد.بعضي وقتا يه حس عجيب دارم كه خودمم سر در نميارم چمه الانم دلم واسه خونوادم يه ذره شده مخصوصا مامانم وستايش عزيزدلم الهي خاله قربونش بره اينجاكه هستم دلم براي بغل كردن ستايشم تنگ ميشه دلم ميخواد بادوستام برم بيرون ولي اونا كلاس دارن وخستن دلم گرفته  چند وقتيه كه نظراتم كم شده دپرس شدم امروزم داداش بشار مارو فراموش كرده بود براي حديث جونم هرچي نظر ميذارم ارسال نميشه دلم براش تنگ شده خلاصه خيلي برام دعاكنيد دعا كنيد كه به خدانزديكتر بشم دوستتون دارم


برچسب‌ها:
دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, 18:42 نسیبه| |

سلام خويبد دوستاي گل گلابم بالاخره بعد از چندين روز دوندگي واعصاب خوردي وگشنگي موفق شدم كارتمو بگيرم نميدونيد چي كشيدم هي ميرفتم اون سر دانشگاه به اين سر دانشگاه  يه چيزاي عجيب غريب ميگفتن انجام بده خودشونم سر در نمياوردن توي اطلاعات شخصيم نوشته بود مدارك ارسال وتاييد نشده جل الخالق مگه ميشه دوسال دانشجوم مداركو ارسال كردم خلاصه كلي خون دلم خوردم تا بدستش اوردم وقتي گرفتمش  همچين خوشحال بودم حس دانشجو بودن ميكردم هي گفتم دانشجو اصلاباورم نميشه ترم 4شدم حساب كردم 15 بار تاحالاازمشهد رفتم خونمون اين همه راه اوه فكركن تازه 15 بارم برگشتم نميدونيد كه چقدر سختمه نميتونيد دركم كنيد ولي وقتي ميرم حرم دلم نمياد انتقالي بگيرم چون خيلي اروم ميشم اما بعدش كه ازحرم ميرم بيرون همون اش وهمون كاسه راستي دوتا هم اتاقي ترم پيشم تموم كردن رفتن منم رفتم اتاق دوستم بعدازيك هفته كلا اسباب كشي كرديم رفتيم خوابگاه جديد ونوساز واي نميدونيد كه توش احساس ارامش ميكنم سوييتيه احساس ميكنم خونست خيلي دلبازه از اون خوابگاه زمان شاهي راحت شديم اسباب كشي حس جالبي بود يه حس جديد باهم شروع كرديم وسايلمونو چيدن وتميز كردنش من كه خيلي راضيم خداكنه باهم اتاقيام مشكل پيدانكنم خوب باشن هفته ديگه هم ميرم خونه واي اخ جون امروزم ميرم خريدعيد راستي از يه نفرخيلي دلخورم ديگه برام هيچ ارزشي نداره خداروشكر كه زود شناختمش فكر بد نكنيد دختره !توي كلاسمون من فقط ماله خارج خراسانم پسرامون كه خيلي نمكشون زياديه تا هر استادي اسم كرمان رو ميگه يه تيكه ميپرونن اعصابمو خرد كرد پارسال فكر ميكردن مال كرمانشام كرمانشاه كرمانشاه ميزدن شورشو در اوردن خستم كردن يه بار اعصابم داغون كرده بودن مخصوصا يكيشون خيلي بي شخصيته  فعلا ميخوام برم باكارت جديدم غذا بخورم


برچسب‌ها:
یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, 11:41 نسیبه| |

Design: ♀ali-hadis♂